...
و خُدا پشت دست را آفرید
. . . . .... . . . . .
. . تا همچین بكوبیم تو دهن بعضی پسرا كه دندوناشون از وسط به دو قسمت نامساوی ترك بخوره + نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:54 توسط شیما
پسر : عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده! دختر : از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــــگ بووووووود …! پسر : اون که ۱۰۰% … هیکلت همیشه قشنگ بوده .. اصلا من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد …! دختر : یعنی به خاطر هیکلم فقط با من دوست شدی ؟خیلی هیــــــــــــــزی! پسر : نه عزیزم ، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم ..هیکلت واسم مهم نبود دختر : یعنی چی ؟! پس این همه ورزش میرم برای کی میرم ؟! هیکلم برات مهم نیست ؟!! پسر : عزیزم ، موقع دوست شدن مهم نبود ، الان که هست ..! دختر : یعنی الان میرم ورزش برات بی اهمیت میشم ؟!! پسر : فدات بشم ، همه چیزت ، تمام وجودت ، همه خصوصیاتت برام مهمه! دختر : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که باهام باشی ؟!!! پسر:جان مادرت بیخیال شووووو
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:51 توسط شیما
7 دروغ پسرانه :
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:43 توسط شیما
شب امتحان خوابگاه دخترا: واااای فقط 4 دور کتاب خوندم به دور 5 نرسیدم میفهمی؟؟؟؟
خوابگاه پسرا:احمق مگه نمیگم شاه دسته منه رد کن !! + نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:38 توسط شیما
یه سوییچ میگیرن کف دستاشون ... میگن ما بنز داریم جون اقاشون
یه گوشی میخرن بدون سیم کارت ... کشکی میگیرن در گوشاشون
ناخون میزارن ۳۰۰-۲۰۰متر ... همچین یه نمور قد باباشون
یه کیف میگیرن زیر بغلاشون ... بعد روش میزنن عکس رفقاشون
قرمز میکنن دور لباشون ... مشکی میکنن دور چشاشون
ای بابا خسته شدم ازبس که گفتم ... درمورد این افاده هاشون
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:35 توسط شیما
تو خیابون داشتم با موبایلم حرف میزدم طرف تلفن خونه رو خواست منم دادمو گفتم: یه ساعت دیگه میرسم خونم زنگ بزن یه ساعت بعد یه دختره زنگ زده : آقا شما به من شماره دادین! با تعجب گفتم : مـــن ؟؟ کِی ؟؟ کجا ؟؟ میگه : وااااااااا ! فلان جا داشتین الکی با موبایل حرف میزدین مگه به من شماره نمیدادین ؟
آخه من چــی بگم ؟!! + نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:34 توسط شیما
پدر: ... غلط می کنی دختر! واسا بری خونه شوهر بعد هر غلطی دلت خواست بکن!
شوهر: ...غلط می کنی زن! فک کردی اینجا خونه باباته هر غلطی دلت خواست بکنی؟! + نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:33 توسط شیما
دختر:موجودی است که:
وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!!
وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!!
وقتی غمگین است آه میکشد
وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد
وقتی بدش می آید میگوید ویشششش .
وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.
همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند . تاریخ تولد و شماره کفش با جناق
پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند !
از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!!!
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:30 توسط شیما
پسرها: .....
..... + نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 14:29 توسط شیما
|